خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

21 آذر ماه 1393 ـ  12  ماه دسامبر 2014  

برنامه های مسیحیت و اسلام برای «فردا»

محسن ذاکری

1

          سیاست های آقای باراک  اوباما که به نظر می رسد برای تحکیم نظام جدیدی در ایالات متحدهء امریکا یکدنگی و اصرار ویژه ای دارد، نشان از دست بالا یافتن تکنوکرات ها در بازی قدرت آمریکا دارد؛ روندی که «نظامیان» را محدود تر و ضعیف تر می سازد.  دوری از اقدامات نظامی و باور به حصول نتایج از راه فرسایش «دشمن» در دوران ریاست جمهوری اوباما در کاخ سفید ارجح ترین گزینه بوده است. اما این پیگیری سیاست های کاخ سفید موجبات جسارت و انگیزهء بسیاری از ماجراجويان در جهان شده است. به بیانی ديگر، پتانسیل ها و انگیزه های تند روها در خاورمیانه و افریقا سر بر آورده اند. آخوندهای کشورمان، که گل سرسبد سیاست های فرصت طلبانه از شرایط خاورمیانه هستند، دلگرم از اینکه حواس آمریکا بسوی داعش و روسیه کشیده شده است، همچنان به سیاست «موش و گربه بازی» ادامه می دهند. از سویی ديگر، حرکت های متهور خاصی را شاهديم: داعش و القاعده و بوکو حرام و دیگر بازوهای ستبری که، بنا به گفتهء خودشان، منادی پیام خوش گشایش درهای بهشت بروی انسان های این جهان هستند، رو به رشد اند.
          سخنان اخیر آقای رجب اردوغان در جایگاه رییس جمهور یک سیستم لائیک نيز، بدون شک، روح بزرگانی چون آتا ترک و تورگوت اوزال را در قبر لرزانده است؛ روح مردم «زنده»ی ترکیه که جای خود دارد.

          ترکیه می رفت، و امید که به رفتن ادامه دهد، تا نمونه ای سکولار دموکرات و مدرن برای کشورهایی باشد که اکثریت مردمان آنها مسلمان هستند؛ مدلی که بتواند به این مسلمانان بیاموزاند: «دین شما محترم و برای شماست و برای دنیا و آخرت شما» و «دین تان را از پذیرفتن نقش "مذهب که در همهء امور زندگی روندگان و جنبندگان روی کرهء خاکی دخالت های بیجا و ناروا و سرانجام زورگویانه می کند، مبری و دور نگاه دارید!» اما بخشی از نمایندگان این اکثریت مسلمان ترکیه، اين کشور را از این مدل «نو»، که می تواند ناجی خاورمیانه در حل مشکلات ویژه اش باشد، محروم می کنند.

          آقای اردوغان می خواهد وارد قماری بزرگ شود. حواس اش هم جمع است و می داند دارد چه می کند؛ آن هم با تکیه و علاقه به اتحادیه ای از کشورهای مسلمان. او با دقت دارد یک قمار بزرگ را با به عاریه گرفتن اعتبار سیستم لائیک و دموکراسی نوپای ترکیه شروع می کند. همچنين، تجربهء ترکيه از حکومت آقای اردوغان رفته رفته نشان می دهد که وقتی عمر قدرت و سیاستمداری یک نفر طولانی شود چه بر سر مملکتی می آید؛ همان چیزی که در روسیه و سوریه و کوبا اتفاق افتاده است
          من قصد ندارم به تحلیل همهء گفته های آقای اردوغان بپردازم، زیرا جای تحلیلی هم باقی نيست. وعدهء باز گرداندن زبان عثمانی و خط عربی به مدارس ترکیه، ادعای کشف قارهء امریکا بدست مسلمانان، ادعای آرزوی غربی ها برای مرگ مسلمانان، و طمع غربی ها برای چپاول منابع کشور های مسلمان سر تیتر گفته های آقای اردغان در برابر رهبران کشورهای مسلمان است. و گزارهء دیگر ایشان دربارهء «برابری زن و مرد» خود حکایت کاملی از نگرش اشتباه ایشان به اين مقوله را در خود دارد که در نوشتاری دیگر به آن مقوله خواهم پرداخت.
          به هر روی، خط «سیاست های فرسایشی» در مورد حکومت اسلامی ایران، و سیاست های شتابزدهء آقای اردوغان، و آن «جنبش های» متهورانهء یاغی، همگی، متکی به «مکتب» های فکری و ایدئولوژی ها هستند و باید هم باشند و، دراین ارتباط و همزیستی، تردید نمی توان کرد چرا که شواهد نیز برای آدم عاقل بسيارند. هر چقدر هم که به چپ و راست بکوبند که این و این ها «راست دین» نیستند، باید گفت زمان توجیه و تحریف رو به پایان است و دیگر زمانی برای «ترمیم» نیز باقی نمانده است. از این رو می بینیم که از همه سو و در همهء کشورهای خاورمیانه، دو تیغهء قیچی مذهب و ایدئولوژی دارد کار می کند؛ یک تیغه، دیوانه وار عمل می کند و یک تیغه هم تقویت «ایمان» و «عزم» عاملین را واجب می بیند.
          از این رو، برای ما ایرانیان نیز روزگار «جالبی» در حال شکل گرفتن است. «روشنگر» های اسلامی، با گذران عمر، هوای دنیای اخروی و امام محمد غزالی - که احترام بی حدی برای او قائل هستم – به سرشان زده و این دوران «جالب» را دوران «سخت جانی» اسلام می نامند. «ادیب برومند»، که جماعتی «مؤمن» و مسلمان پشت سرش صف بسته اند، خون «نسخه های جامعه شناختی علی شریعتی» از سوربون را زنده می کند تا تجدید عهدی با «ثارالله و پنج تن» باشند. «مسعود بهنود»، خوش قلم میگسار هم، ما را بیاد مارکسیست های «علی شناس» نیمکت های افطار دانشگاه تهران قبل از انقلاب 57 می اندازد. «اکبرگنجی» هم، پس از سال ها مبارزه در هر دو لشکر، اکنون که می تواند آزادانه بگوید، رسالت آخرش این شده است که بگوید سناریوهای پلید صهیونیست ها عامل بدبختی ها اصلی «ما و مردمان خورمیانه» است. این ها اما در دنیای اسلام تازگی ندارند.


2

         در تاریخ اسلام، از دید من، دو جریان همانند شمشیر و غلاف با هم زیسته اند. یک جریان همان شمشیر است که از تیزی و برندگی می گوید و آن دیگری غلافی است که ظاهر ترسناک و لبه های شمشیر را از آسیب اطراف دور نگاه می دارد. این دو جریان دو سردمدار و یا پدر هم داشته اند که امام محمد غزالی و ابن عربی باشند. اگر مسیر و گذار اندیشه را در اسلام پیگیری نماییم و جهان امروز را که جهان «سخت جانی» این مکتب می نامندش همين گونه بدانیم، کم پر نگفته ایم که اندیشهء امام محمد غزالی مدام در حال پیروزی است. و باز بی جا نیست اگر بگوئیم که او تنها بزرگ اسلام است که «راست دین و دین راست» را گفته است. از دید م،ن او تنها و تنها اندیشمند بزرگ و قابل احترام اسلام است. او که از بزرگی حجم کار فکری اش از هفت سالگی تا دم مرگ نکاست، و نمی دانیم روزی چند برگه می نگاشته است، او که دچار جنون هم شد و به ورطهء شک افتاد و داشت می سوخت، ولی باز برخاست و با توان ادامه داد، هم او صریح ترین و شفاف ترین نظریه پرداز اسلامی است.  او با صراحتی بی نظیر در تاریخ اسلام گفته است که: «دین، تعبد محض است و جز این نیست؛ دین فلسفه نمی شناسد، وقعی به علم نمی گذارد، نیازی به روش های استدلال ندارد، جایی به عرفان نیز اگر نخواهد نمی دهد، حریف که هیچ، حتی دوستی همرنگ و همشکل را بر نمی تابد، دین تعبد است و نه بیش!» پس هم او، بزرگ است چون راستگو است. با نگاهی به قوام افکار امام غزالی در تاریخ اسلام می توان گفت: مسلمانی که به دستاوردهای فکری و راهکارهای شناخت امام غزالی باور نداشته باشد، اصلاً مسلمان نیست.

          (من، در دههء شصت خورشیدی، در ترکیه با جایگاه امام غزالی و اهمیت او در ساختار «اسلام امروز و دیروز» آشنا شدم و دلایل عشق بیکران ترک های مسلمان به او را لمس کردم. در ترکیه براحتی می توانستی کتکی نوش جان کنی، اگر نمیدانستی دربارهء امام غزالی چه باید نگویی!)

          در کنار غزالی اما، متوهم و داستانسرا و مغالطه گر «اسلامی» هم کم نیستند؛ کسانی که نام آنها برای جهان و مسلمانان قابل احترام است اما، در عمل، «سراب پردازانی» بیش نبوده اند. و من بزرگترین این «سراب پردازان» را همانا تنها اندیشه پرداز «فلسفی» اسلام می دانم که ابن عربی باشد. او که روحی لطیف و طبعی بلند داشته، در تلاشی فانی، اندیشه های قبل و پس از خود را با مفاهیم «وحدت وجود» و «انسان کامل» آذین نمود، آرایست و زیبا کرد و به اسلام بخشید. و پس از او هر اندیشمند از این دسته را که ببینید متاثر از اندیشهء ابن عربی است. از زمان او تا امروز که اسلام شناسان می نویسند، همه یا کپی بردار افکار ابن عربی هستند و یا رگه های اندیشه او درکار آنها پیداست؛ چه متفکران از خطهء ایران و چه از خطهء اندولیسیا، همگی شان از او متأثرند. و دردناک اینکه آنها سراسر دچار تناقض هستند، چه ابن رشد باشد چه عطار نیشابوری! چه مولوی چه ملا صدرا! و در برابر تلاش و همت بی ثمر اینان برای تلطیف عارفانهء قوانین سخت و قاطع اسلامی، امام محمد غزالی همچنان جاویدان و قلب «مسلمانان» است. و زمانهء امروز ما نشان می دهد که بازندهء این استراتژی های دوگانهء «تلطیف» و«تشدید» چه کسی است! کی برندهء میدان است؟ خلوت نشین ها یا منبر نشین ها؟

          اما اکنون، آنچه نباید از نظر دور بماند، نقش مسیحیت در برابر این چهرهء «سخت جان اسلام» است. مسیحیت که زمانی در مصاف مستقیم با اسلام بوده و زمانی خود را کنار کشیده و به تماشای جدال اسلام و یهودیت نشسته است، اینک نیز این دو را به حال خود گذاشته و در پی یافتن جایگاهی محکم تر برای خويش است.

 

3

          در کنار «سنت گرایی» های رهبران اسلامی و مدعیان رهبری مسلمانان، کلیسای واتیکان اما راه تلطیف را می رود و به بیانی «سراب» می پراکند. راهی را می رود که تنها راه در برابر اوست. زیرا شنوندگان او با زبان و فرهنگ دیگری آشنا شده و تربیت یافته اند. او تاکنون ده ها جفت پا شسته است. پای یک پیرمرد مسلمان لیبیایی را هم شسته و بر آن بوسه زده است. در اشارتی گذرا گفته است:  «که آدم و حوا اسطوره هایی بیش نبوده اند و نیستند». گفته است: «جهنم وجودی خارجی و واقعی ندارد». و همین اواخر، قبل از اینکه راهی ترکیه شود و با اين عمل کاری تاریخی پس از فروپاشی بزرگترین دشمن کلیسای کاتولیک یعنی امپراطوری عثمانیان صورت دهد، به دو مورد دیگر هم اشاره کرده که جای تعمق را برای همه بر انگیخته است.

          او گفته که فرضیه مهبانگ (یا بیگ بنگ) با باور به اینکه خداوند آفرینندهء جهان است مغایرتی ندارد زیرا خداوند یک شعبده بار نیست! و سپس هم گفته که تئوری تکامل (که متعلق به داروی است) هیچ در تضاد با باورهای مسیحیت نیست و انسان مسیری «طبیعی» را برای رسیدن به امروز پیموده است. من اینجوری می فهمم که؛ جر وب حث خدا و شیطان بر سر برتری «آدم» و سرپیچی شیطان از فرمان خدا و جواب او به خدا که : «نمی خواهم و نمی کنم و می روم آدم را گول می زنم و تو هم جهنم را براه بیانداز»، دیگر معنایی ندارد. پاپ اعظم می گویند:  «اين داستان ها را ندیده بگیرید!». بسیار خوب! پس شگفتی نیز ندارد اگر بگویم: عنقریب است که پاپ فرانسیس بگوید؛ «شیطان هم وجود ندارد».
          اما رویهء دیگر این تفسیر های جدید پاپ فرانسیس از اسطوره ها و «داستان» های دین مسیح، هر چند که، به نگاه اول، عجیب و غریب می نماید اما هدفی بسیار محکم و دیر پا را می پروراند. بی شک همه می دانیم که «پاپ» و مسیحیان، به این همه «اکتشاف مهم» در طی همین چند سال گذشته اشراف نیافته اند. تئوری های بینگ بنگ و سیاهچال های فضایی و فرضیهء تکامل هيچ کدام تازه نیستند. پس چرا امروز باید بزرگزترین مقام مذهبی جهان مسیحیت به این موارد اعتنا نشان دهد؟

          در اين معادله دست کم دو هدف در نظر است: نخست اینکه، می دانند اگر «شک» خانه زاد گردد، روزی به یقین تبدیل خواهد شد. دستاورد های علم نجوم و تکامل و فن آوری نانو، بزودی دیگر چیزی از مالیات و صدقه دهنده های کلیسا باقی نخواهد گذاشت. باید جماعتی بین آن «یقین» دیرین و این «شک» نوپا باقی بمانند تا باور شان یار و یاور کلیسا باشد؛ چرا که این شک نو پا، می تواند همه را با خود ببرد. دیگر آنکه، رقیب سر سخت مسیحیت، یعنی اسلام، در سه دههء گذشته، به یمن همت تند روها، از خود چهره ای جزمی و خشک را نشان داده است. علم ستیزی، مدرن ستیزی، غرب ستیزی، زن ستیزی، صلح ستیزی و حتی حیوان ستیزی از جلوه های براق و مشعشع عمل و فکر این تند روهای اسلامی است و کم هم طرفدار ندارند. در چنین دورانی، مسیحیت باز هم دارد توشهء خود را برای روزهای آتی مهیا می کند. با علم و مدرنیته، خود را «تطبیق» یافته می نمایاند و ژست رفرم هایی را میزگیرد که دیالکتیک بین «خرد انسانی» و «خرد الهی» بر او تحمیل کرده و خواهند کرد.


4

          این فردا چندان دور نیست. امید می رفت که تحولات امروز جهان که حول مسائل مهمی چون گرمایش زمین و اتفاق نظر دول جهان بر سر حل این مشکل عظیم، کمبود آب و خشکسالی های آتی و دگرگونی چرخهء تولید، که بخاطر انقلاب فن آوری اطلاعات و دیجیتال می گردد، بتوانند در نگرش و اسلوب کار کشورهای خاورمیانه و برای رویارویی با مشکلات شان تاثیر گذار باشد. اما اینطور نشده و گویی نخواهد هم شد.

          حرکات سیاسی رهبران سیاسی ترکیه و دور کردن این کشور از قافلهء کشورهای مدرن، و دیگر اتفاقات خاورمیانه، نشان از شروع  دورانی دارد که اختلاف بین کشورهای عقب نگاه داشته شده و جهان پيشرفته را بسیار زیاد تر خواهد کرد. فردای این سال ها، که سال های سرنوشت ساز هستند، فردای بهتری برای کشورهای خاورمیانه نیست. ثروت های نفتی و ذخیره های فروش نفت نشان داده اند که نمی توانند حتی «چهره و تکنولوژی» کشورهای خود را مدرن سازند چه رسد به اینکه بافت های اجتماعی و سیاسی کشورها شان را به روز گردانند.

          در آن سوی معادله، مسیحیت راه سازش با علم و مدرنیته را پیش گرفته و راه برگشتی هم ندارد. نیازی هم ندارد به گذشته باز گردد. او دانسته است که چگونه شیرازهء خود را با مدرنیته در تضاد بنیادین نبنید.

          اسلام سیاسی و تندرو اما، اینگونه نه می خواهد باشد و نه می تواند بود. آرمان های قدیم و سنت پرستی مسلمانان برای بسیاری قوی ترین ابزار هستند تا با مدرنیته مقابله کنند و تفاوت های خود با دول مدرن را بهانهء کینه ساخته و جدل بورزند. اما، از نظر من، نسل مسلمانان امروز، که وارث عقب ماندگی دوباره ای است، بی شک توجیهات و مغالطه های نسل ما را نیز در چنته نخواهد داشت.

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه